تولد پسرخاله مهدی
لباسای تنتو مامان جون وقتی من و بابایی عقد بودیم از کربلا آورده . فدای پستونک خوردنت. روز چهارشنبه رفتیم خونه خاله زهرا و اینم محمدسبحان پسرخالته که خیلی دوست داره شما رو بغل کنه. ظاهرا شما هم محمدسبحانو دوست داری چون توی بغلش اصلا گریه نمی کنی. فدای جفتتون بشم . روز جمعه هم رفتیم خونه خاله سیمین چون تولد پسرخاله مهدی بود و شما هم که خیلی خانوم بودی. امرزو شما خودت شیشه شیرتو دستت گرفتی و شیر می خوردی . توی روروئک هم نشستی که نمی تونستی خودتو نگهداری بنابراین برای شما زوده . جدیدا وقتی عصبانی می شی جیغ می کشی و دو هفتس که وقتی از خواب بیدار می شی جیغای قشنگی می کشی . ...
نویسنده :
مامان
23:54